آن خط پر بلا که در آغاز رستن است


با او چه فتنه ها که در انبار رستن است

ساکن تری که می دمد آن سبزه بر گلت


نی کاهلی که سبزه ات از باز رستن است

آغاز خط به ما منما و مکش، ازانک


هر آفتی که هست، در آغاز رستن است

با ما روا مدار که آید برون ز پوست


آن دشمن کشنده که بر ساز رستن است

ترسم که راز خسرو از این دل برون دمد


خط با لبت نهفته که در راز رستن است